امروز داشتم تو وبلاگ های دیگه میگشتم دیدم بعضی هاشون خاطرات خودشون رو نوشته بودن خیلی جالب بود تصمیم گرفتم منم خاطراتمو براتون بنویسم:
1: کلاس دوم ابتدایی بودم داشتم برنامه کودک میدیدم بالای سرم نورگیر بود خلاصه داشتم برنامه کودک میدیدم یه گربه اومد بالای نورگیرمون پاشو میکشوند به شیشه صدای بدی میداد من اذیت میشدم تصمیم گرفتم برم بالای پشت بوم این گربه رو فراری بدم رفتم بالای پشت بوم گربه رو که دیدم انداختم دنبالش پشت خونمون یه باغ بزرگ بود خب انداختم دنبالش فرار کرد من بدو گربه بدو من بدو گربه بدو که ناگهان دیدم گربه پرید تو باغ فاصله پشت بوم ما تا کف باغ هم 4 متری بود تقریبا اقا دیدیم گربه پرید ما هم سرعتمون زیاد بود پریدیم خخخخخخخخخ وقتی پریدم دستم اومده بود زیر کمرم و مچ دست راستم شکست بعد من رفتم با اون دستم در باغو باز کردم اومدم خونه به مامانم گفتم از کوپه جلو خونمون خوردم زمین بابام هم سر کار بود دستم انقد درد میکرد که بهش اروم دست میزدی جیغم در میومد. بعدش زنگ زدیم بابام اومد دنبالم رفتیم عکس گرفتیم شکسته بود نمیدونم تاحالا عکس گرفتین از دست و پای شکسته یا نه ولی خیلی جالبه ادم نباید تکون بده خودشو ولی اون موقع خیلی سخته ادم تکون نده خودشو همون موقع ادم کمرش میخاره هههههههه بعدش خلاصه رفتیم بیندازیم جا که بعدش گچ بگیریم اقا هر کی میرفت بیش این دکتره بندازه جا صدای جیغش میومد من رفتم داخل دستمو انداخت اصلا دردم نیومدبعد گچ گرفتن اومدیم خونه.وقتی اومدم خونه شب شده بود فردا میومدن عیادت کمپوت میوه همه چی میاوردن جاتون خالی های حال میداد کاش یه بار دیگه هم میشکست دستم ولی مثل قبل برام خوراکی نمیاوردن میاوردن؟
2.کلاس اول دبیرستان که بودم یه روز با دوتا از دوستام رفتیم پارک داشتیم فیلم میگرفتیم واسه یادگاری یه نوع کلیپ شخصی یه قسمتش من باید از یه جا میپریدم اقا دویدم دویدم بر سرعت پریدم متاسفانه فرودش اشکال داشت با کتف راستم اومدم پایین کتفم شکست من که اولش نمیدونستم شکسته ولی دستم بالا نمیومد رفتم خونه روز اولی کاری نداشتم با هاش شاید فردا پس فردا خوب بشه بعدش فردا رفتم مدرسه صبح بودیم زنگ اخر با پرورشی داشتیم با اون قیافه سه در چهارش اقا ما دستمون ورم کرده بود به معلم گفتم اجازه ما بریم دفتر اجازه بگیریم بریم خونه بعدش دکتر این جواب ما رو نداد بچها هم اذیت میکردن این نمیتونست کلاسو اداره کنه بار دوم پرسیدم بازم جوابمو نداد بار سوم پرسیدم گفت:نه بشین سر جات حرف نزن اقا ما اعصابمون خورد شد بلند شدم وسط کلاس همه ساکت شدن رفتم درو باز کردم بعدش محکم درو بستم گفت تق همه در تعجب معلم یهو داد زد گفت هووووووی کجا میری من جوابشو ندادم بعد اومد دم در گفت بدون اجازه کجا میری بیا بشین سر جات هوی بازم جوابشو ندادم بعدش مدیرمون از دفتر اومد بیرون گفت کجا اقای خسروی جواب اونم ندادم کیف کردین هههههههه بعدش رفتم بیرون از مدرسه رفتم خونه بعد اون روز رفتم گفتم شاید در رفته بندازمش جا اون طرف بهم گفت در رفته انداختش جا فرداش رفتیم مدرسه دیدیم باز درد میکنه ورم کرده بد جور زنگ زدم داداشم اومد دنبالم مدرسه تو راه مدرسه جریان معلمو بهش گفتم که دیروز جوابم رو نمیداد بعدش بهم گفت بشین سر جات کثافت یهو داداشتم زد ترمز که برگرده بابای معلممون رو بیاره جلو چشاش گفتم علیرضا ولش کن برو جون من برو یعنی اگه داداشم رو راضی به گذشت نمیکردم معلممون دیگه کلاس نمیومد معلمای دیگه هم واسه ختم و تشیع جنازش پنج شنبه نبودن اخ جاااااااااان بعدش با داداشتم رفتیم دکتر که شکسته بود بعدش درستش کردن برگشتیم خونه.